حمام و استحمام کردن
بعد از نظافت و پاکی ،توجه به ظاهر و زیبایی لباس و آراستگی آن موجب میشد بچهها برای لباسهای شسته و چین و چروک برداشته خود فکری بکنند، حداقل کاری که در آن شرایط و با آن امکانات میشد کرد و معمول بود، صاف کردن لباسهای رو بود، بعد از خشک شدن لای پتویی که موقع خواب زیر سر و یا زیر بدن خود میانداختند، بعضی پا را از این فراتر میگذاشتند و برای حفظ همیشگی اتوی لباس، یقه و لبه جیب پیراهن خود را میخواباندند و به لباس میدوختند و البته از داشتن جیب صرفنظر میکردند. بعضی هم با درآوردن و بریدن یقه، یعنی آخوندی کردن یقه لباس، کاری میکردند که دیگر پیچ و تاب داشتن و کج و معوج شدن یادش برود. داروهای گیاهی |
توجه به داروهای گیاهی به غیر از بیماریهای مزمن، در مقایسه با داروهای شیمیایی بالنسبه بیشتربود، خاصه داروهایی که در طبیعت یافت میشد، مثل برگ درختان «اوکالیپتوس» در منطقه اندیمشک و اهواز. رزمندگان این را در ظرف آبجوش میریختند و فضای چادرها و سنگرها را موقع خواب ضدعفونی میکردند و بالاخره نوعی بخور گیاهی که سرماخوردگی را شفا میداد و از شیوع ویروس آن جلوگیری مینمود، تهیه میکردند. منبع :کتاب آداب و رسوم جبهه ج2 |
کلمات کلیدی: کشکول
همنشین موسی (ع) |
روزی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ ، در مناجات عرض کرد: خدایا! از تو میخواهم که همنشین مرا در بهشت به من بنمایی تا او را بشناسم. در این هنگام، جبرییل نازل شد و گفت: ای موسی! خدای تعالی تو را سلام میرساند و میفرماید: همنشین تو در بهشت، فلان مرد قصاب است. موسی آمد تا به دکان او رسید، جوانی را دید که مشغول قصابی بود و به مردم گوشت میفروخت. مدتی او را زیر نظر داشت، امّا عمل برجستهای از او ندید. (1)-«رنگارنگ»، علی اکبر عماد، ج 2، ص 361، با ویرایش و بازسازی. |
کلمات کلیدی: کشکول
یک یا علی
در عملیاتی 48 ساعت در محاصره بودیم. در تمام این مدت چشم روی هم نگذاشتیم و من آنقدر خسته بودم که اگر میخواستم قدمی جلو بگذارم باید با دو دست پایم را جلو میکشیدم. دشمن هر لحظه در حال پیشروی بود و بچههای ما را به رگبار میبست. در حال نماز خواندن، چند نفر از بچهها را به گلوله بستند که پرت شدند توی اروند و تمام آب از خونشان رنگ گرفت. صحنهی بسیار بدی بود. نماز را شکستم، همهی قدرتم را جمع کردم و با یک یا علی محکم گلولهی آرپیجی را شلیک کردم؛ هر گلولهای که زدم گفتم :« این به تلافی فلان شهید که جلوی چشمم پرپر شد.» با همان چند گلولهی باقی مانده، دشمن عقب کشید و در فاصلهای کوتاه محاصره شکسته شد . منبع: کتاب وقت قنوت
پسر رئیسجمهور
عملیات کربلای 1 بود که در پادگان متوجه حضور یکی از فرزندان ریاست جمهوری آن وقت شدم «سید مجتبی حسینی خامنه ای» او را قبلاً میشناختم. خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم که پسر رئیسجمهوری مملکت در گردان عملیاتی شرکت کرده است ولی بعد پیش خودم گفتم ممکن است چند روز بماند و بعد برای همیشه برود ولی با گذشت زمان شرمندهتر میشدم؛ چون او پا به پای بقیه در تمام مراسم شبانهروزی و «اردوگاه تاکتیکی کرخه» شرکت کرد بعد هم در کنار خودم در عملیات حاضر شد.
نگهبان
در میان ما یک بسیجی اهل آمل بود که اگر جایی میرفت هیچ کس از دست او درامان نبود. انگار خداوند این بشر را آفریده بود برای درست کردن شر و آزادر رساندن به مردم. خدا رحم کند زمانی که به مدت یک ساعت به نگهبانی میرفت. وقتی که برمیگشت هرکس را که در چادرخواب بود بیدار کرده و میگفت:«فلانی، فلانی و فلانی کار من تمام شد، بیدار شوید درآنجا بود که هرکس هرچیزی نزدیک دستش بود، به طرفش پرت کرده و میگفت: «الهی بروی دیگر برنگردی ..... این چه وضعی است ای مسلمان ! و ....»
منبع: ماهنامهی سبزسرخ شماره ی9صفحهی
کلمات کلیدی: کشکول
کراماتى از سلاله پاک نبی صلی الله علیه و آله
حضرت معصومه علیها السلام بیست و پنج سال بعد از تولد امام رضا علیه السلام در اول ذى قعده سال 173 ه . ق . دیده به جهان گشود و در دهم، یازدهم، یا دوازدهم ربیع الثانى 201 ه . ق . وفات یافت.
پدرش امام موسى بن جعفر علیهما السلام و مادرش بانویى پاکیزه به نام نجمه بود که با نامهاى تکتم، خیزران، اروى، ام البنین، طاهره، سمانه، شقراء، سکن و صقر نیز از وى یاد شده است. (1)
در مقام و منزلت و جایگاه این بانوى بزرگوار نزد اهل بیت علیهم السلام همین بس که امام صادق علیه السلام فرمودند: «الا ان للجنة ثمانیة ابواب ثلاث منها الى قم فیها امراة هى من ولدى اسمها فاطمة بنت موسى، تدخل بشفاعتها شیعتى الجنة باجمعهم; (2) آگاه باشید بهشت هشت در دارد که سه در آن به سوى قم است . بانویى از فرزندان من در آنجا وفات مىکند که نامش فاطمه دختر موسى است . همه شیعیان ما به شفاعت او وارد بهشت مىشوند.»
همچنین امام رضا علیه السلام درباره آن حضرت فرمودند: «من زارها عارفا بحقها فله الجنة؛ (3) هر کس او را - در حالى که حقش را مىشناسد - زیارت کند، بهشت از آن اوست.»
در این مقاله، به مناسبت وفات حضرت معصومه علیهاالسلام به بیان کراماتى از آن بانوى بزرگوار میپردازیم.
کرامات حضرت معصومه علیها السلام
کرامات حضرت معصومه علیهاالسلام زبانزد خاص و عام است. در طول تاریخ وجود مقدس این بانوى کرامت در قم، بیماریهاى زیادى با عنایت او برطرف شده، مشکلات علمى عالمان حل گردیده و گره از کار گرفتاران باز شده است. در این نوشته مختصر بر آنیم تا چند خاطره از کرامات آن بزرگوار را به مناسبت وفات حضرتش باز گوییم .
1. حریم حضرت معصومه علیهاالسلام
حضرت آیت الله اراکى نقل مىکردند: «آقاى شیخ حسنعلى تهرانى رحمة الله (جد مادرى آقاى مروارید) که از علماى بزرگ و شاگردان فاضل میرزاى شیرازى محسوب مىشدند و حدود 50 سال در نجف به تحصیل علوم اشتغال داشتند، برادرى داشت به نام حاج حسینعلى شال فروش که از تجار بازار بود و در تمام مدتى که حاج شیخ مشغول تحصیل بودند، ایشان ماهى 50 تومان به او شهریه مىداد تا این که برادر تاجر فوت مىکند و جنازه او را به قم حمل مىکنند و در آنجا دفن مىنمایند.
حاج شیخ حسنعلى (که در اواخر عمر در مشهد ساکن بودند) به وسیله تلگراف، از فوت برادر مطلع مىشود، به حرم مشرف شده و به حضرت رضا علیه السلام عرض مىکنند: «من خدمت برادرم را یک بار هم نتوانستم جبران نمایم جز همین که بیایم اینجا و از شما خواهش کنم که به خواهرتان حضرت معصومه علیهاالسلام سفارش ایشان را بفرمائید که کمکى به برادرم بکند.»
همان شب یکى از تجار که از قضیه اطلاع نداشت، خواب مىبیند که به حرم حضرت معصومه علیهاالسلام مشرف شده است. در خواب به او مىگویند: «حضرت رضا علیه السلام به قم تشریف آوردند، یکى براى زیارت خواهرشان و یکى براى سفارش برادر حاج شیخ حسنعلى به حضرت معصومه علیهاالسلام.»
او معناى خواب را نمىفهمد و آن را با حاج شیخ حسنعلى در میان مىگذارد و ایشان مىفرماید: «همان شب که شما خواب دیدى، من (درباره برادرم) به حضرت رضا متوسل شدم و این خواب شما درست است.» مرحوم آقا سید محمد تقى خوانسارى پس از شنیدن این خواب فرمود: «از این خواب استفاده مىشود که قم در حریم حضرت معصومه علیهاالسلام است. باید حضرت امام رضا علیه السلام به قم تشریف فرما شوند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلى را به حضرت بفرمایند والاّ خود حضرت امام رضا علیه السلام مستقیما در کار مداخله نمىکنند؛ چون این در محدوده حضرت معصومه علیهاالسلام است و مداخله در این محیط نمىشود. (4) »
آقاى شیخ عبدالله موسیانى از حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى نقل کردند: «شب زمستانى بود که من دچار بىخوابى شدم؛ خواستم به حرم بروم؛ دیدم بىموقع است؛ آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد، خواب نمانم؛ در عالم خواب دیدم خانمى وارد اطاق شد. چهره او را به خوبى دیدم ولى آن را توصیف نمىکنم . او به من فرمود: «سید شهاب! بلند شو و به حرم برو، عدهاى از زوار من پشت در حرم از سرما هلاک مىشوند، آنها را نجات بده.»
ایشان مىفرماید: «من به طرف حرم راه افتادم؛ دیدم پشت در شمالى حرم (طرف میدان آستانه) عدهاى زوار اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباسهاى مخصوص خودشان) در اثر سردى هوا پشت در حرم دارند به خود مىلرزند؛ در را زدم، حاج آقا حبیب - که جزو خدام حرم بود - با اصرار من در را باز کرد؛ من از مقابل (جلو) و آنها هم پشت سر من وارد حرم شدند و در کنار ضریح آن حضرت به زیارت و عرض ادب پرداختند؛ من هم آب خواستم و براى نماز شب و تهجد وضو ساختم . (5) »
3. امام زمان علیه السلام در کنار حرم
در کتاب انوار المشعشعین آمده است: «شخصى به نام سید عبدالرحیم که مورد وثوق بود، گفت: در عالم خواب دیدم در قبرستان بزرگ قم جمعیت بسیارى هستند. در این هنگام شخص بزرگوارى را - که سوار بر اسبى بود - دیدم . او را که از بازارچه مىآمد، مشاهده نمودم . پشت سر آن سوار، شخصى گفت: «این سوار، حضرت حجت علیه السلام مىباشد.» تا این خبر را شنیدم، سراسیمه به دنبال آن حضرت شتافتم؛ دیدم آن حضرت به صحن مطهر آمد و در آنجا پیاده شد. صحن خلوت بود؛ کسى را جز آن حضرت و شخصى که همراه بود، در آنجا ندیدم، مشاهده کردم که آنها عبور کردند تا به صحن عتیق رسیدند، افسار اسب را به دست من دادند تا آن را نگهدارم . با خود گفتم: «نگهداشتن اسب خوب است یا همراه حضرت بودن؟ سرانجام همراهى حضرت را برگزیدم و افسار اسب را به دست همان شخص که همراه امام بود، دادم و خودم به دنبال حضرت روانه شدم، دیدم حضرت وارد حرم شد و در بالاسر مرقد حضرت معصومه علیهاالسلام توقف کرد.
هیچ کس از خدام نبودند. پیش خودم فکر کردم آیا به حضور حضرت بروم یا نروم؟ در کنار رواق ایستادم؛ صداى آن حضرت را مىشنیدم، اما چیزى نمىفهمیدم. پس از مدتى آن حضرت از حرم بیرون آمد و من نیز از حرم بیرون آمدم و پشت سر او به راه افتادم . ناگهان ناپدید شد و هر چه جستجو کردم، دستم به دامنش نرسید و از فیض حضور آن بزرگوار محروم گشتم. (6) »
آیت الله اراکى قدس سره مىفرمود: دستم باد مىکرد و قاچ مىخورد و لذا همیشه باید خاک تیمم همراهم مىبود تا تیمم کنم، چون نمىتوانستم وضو بگیرم و معالجات هم تاثیر نمىکرد. تا این که به حضرت معصومه علیهاالسلام متوسل شدم و ملهم شدم که دستکش دست کنم و چنین کردم، خوب شد. (7) »
حاج آقا تقى کمالى، از خدام آستانه مقدسه مىگوید: «در سال 1302 ه . ق . در آستانه مقدسه متحصن شده و پناهنده به آن بانوى معظم بودم و در یکى از حجرات صحن نو منزل داشتم، روزگارم به تلخى و سختى سپرى مىشد و کاملا تحت فشار بىپولى و ندارى قرار گرفته بودم؛ زندگانى را با قرض از کسبه اطراف حرم مىگذراندم، تا این که یک روز بعد از اداى فریضه صبح به حرم بىبى مشرف شدم و وضع خود را به عرض رساندم .
در این حال دیدم کیسه پولى روى دامنم افتاد، مدتى صبر کردم، به خیال این که شاید این کیسه پول مال زوار محترم باشد تا به صاحبش رد نمایم؛ دیدم خبرى نشد، فهمیدم که مرحمتى خانم است؛ به حجره خود برگشتم؛ وقتى کیسه را باز کردم، مبلغ چهار تومان در آن بود؛ ابتدا بدهیهایم را پرداختم و به مدت چهارده ماه خرج کردم و تمام نمىشد تا این که روزى حضرت حجة الاسلام حرم پناهى تشریف آوردند و از وضع زندگى من جویا شدند، من موضوع را اظهار نمودم. در همان ایام به آن عطیه خاتمه داده شد. (8) »
پىنوشتها:
1- بحار الانوار، ج 48، ص290.
2- همان، ج60، ص228/ جامع احادیث الشیعة، ج12، ص617.
3- همان، ج 48، ص 317.
4- فروغى از کوثر، نشر زائر، ص56 و 57.
5- همان، ص 58 و 59.
6- انوار المشعشعین، ج1، ص212/ فاطمه دوم حضرت معصومه علیهاالسلام، ص152.
7- حضرت معصومه علیهاالسلام فاطمه دوم، ص167/ فروغى از کوثر، صص55 - 54 .
8- بشارة المؤمنین، آشیخ قوام اسلامى، ص52/ فروغى از کوثر، ص70 .
کلمات کلیدی: کشکول
|