سفارش تبلیغ
صبا ویژن
قناعت دولتمندى را بس و خوى نیک نعمتى بود در دسترس . [ و حضرتش را از معنى « فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیّاةً طَیِّبَةً » پرسیدند ، فرمود : ] آن قناعت است . [نهج البلاغه]
محبت

همنشین موسی (ع)

روزی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ ، در مناجات عرض کرد: خدایا! از تو می‌خواهم که همنشین مرا در بهشت به من بنمایی تا او را بشناسم. در این هنگام، جبرییل نازل شد و گفت: ای موسی! خدای تعالی تو را سلام می‌رساند و می‌فرماید: همنشین تو در بهشت، فلان مرد قصاب است. موسی آمد تا به دکان او رسید، جوانی را دید که مشغول قصابی بود و به مردم گوشت می‌فروخت. مدتی او را زیر نظر داشت، امّا عمل برجسته‌ای از او ندید.
چون شب فرا رسید، قصاب مغازه‌اش را بست و به سوی خانه رفت. موسی نیز همراه او آمد. چون به در منزل رسید، موسی گفت: ای جوان! آیا مهمان می‌خواهی؟
قصاب گفت: مهمان حبیب خداست، بفرمایید، خوش آمدید! جوان قصاب، مهمان ناشناس را به خانه آورد و غذایی آماده ساخت. آنگاه زنبیلی را که به شکل گهواره از سقف آویخته بود فرود آورد. پیرزنی بسیار نحیف در آن بود. او را شستشو داد و سپس از غذایی که آماده ساخته بود، لقمه به دهانش گذاشت تا سیر شد. دوباره آن پیر زن را در زنبیل نهاد و به سقف آویزان کرد. در آن هنگام، پیرزن دهانش را حرکت داد و چیزی بر زبان آورد، امّا موسی آن سخنان را نفهمید. وقتی جوان قصاب با مهمان خود مشغول خوردن غذا شدند، موسی گفت: ای جوان! بگو ببینم این پیرزن با تو چه نسبتی دارد؟ جوان گفت: او مادر من است و چون من دستم از مال دنیا تهی است، نمی‌توانم برای او خدمتکاری استخدام کنم تا از وی پرستاری نماید. از این جهت، خودم عهده دار کارهای مادرم هستم. موسی پرسید: ای جوان! وقتی به مادرت غذا دادی، او چه می‌گفت؟ قصاب گفت: هر بار که مادرم را تمیز می کنم و غذا به او می‌خورانم، در حقم دعا می‌کند. می‌گوید: خدا تو را ببخشد و همنشین حضرت موسی در بهشت قرار دهد! موسی گفت: ای جوان! به تو بشارت می‌دهم که خداوند دعای مادرت را دربارة تو مستجاب فرموده است، زیرا من موسی هستم و جبرییل مرا از این موضوع آگاه ساخت.(1)


(1)-«رنگارنگ»، علی اکبر عماد، ج 2، ص 361، با ویرایش و بازسازی.

 


کلمات کلیدی: کشکول


نوشته شده توسط سلیمان رحیمی 86/8/28:: 1:11 عصر     |     () نظر