سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با همه دل، خدا را دوست بدارید . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
محبت

 

 

قبل از انقلاب یکبار به پاسگاه عباس آباد (محل خدمت علی) رفتم. ایشان تشریف نداشتند. از یکی از درجه‌داران پرسیدم: «جناب سروان شهابی کجا هستند.» درجه‌دار که کمی من را می‌شناخت، گفت: «برای نماز خواندن به مسجد رفته است و تا چند دقیقه دیگر برمی‌گردد.» نشستم. مشغول نگاه کردن به خیابان بودم که تیمسار (رییس اداره راهنمایی و رانندگی) آمد وگفت: «سروان شهابی کجا هستند؟ نکند دوباره به مسجد رفته تا نماز بخواند.» درجه‌دار که از ترس عرق از پیشانی‌اش جاری بود با تأمل گفت: «بله قربان در مسجد هستند، الان بر می‌گردند.» تیمسار با خشم روی صندلی نشست.دقایقی بعد علی آقا وارد شد. تیمسار با عصبانیت گفت: «جناب سروان شهابی شما که این قدر به نماز و اینطور چیزها اهمیت می‌دهید برای چه در شهربانی مشغول خدمت شدید و آخوند نشدید؟ کسی که شما را اجبار نکرده بود شغل نظامی را انتخاب کنید.» علی آقا کمی سر جایش جابه‌جا شد و گفت: «تیمسار نماز خواندن چه ربطی به شغل و این طور چیزها دارد. مگر کسی که در شهربانی کار می‌کند نباید نماز بخواند و نسبت به دین و مذهبش پایبند باشد؟ من کسی را جای خودم گذاشته‌ام و رفته‌ام. مطمئن باشید چند دقیقه‌ای را که دوستم به جایم بود جبران می‌کنم.» تیمسار در حالیکه از اتاق خارج می‌شد گفت: «با شما مذهبی‌ها که نمی‌شود بحث کرد. هر قدر که دلت می‌خواهد نماز بخوان تا خسته شوی.» شجاعت آن روز علی آقا را در دل تحسین کردم و به پایبندی او به اصول مذهبی غبطه خوردم.

منبع:کتاب حدیث مردی که با ما بود

راوی:عباس مقیمی باجناق شهید

 

 


کلمات کلیدی: کشکول


نوشته شده توسط سلیمان رحیمی 86/12/8:: 10:27 عصر     |     () نظر