زندگی مثل صابون
از مرد فقیری میپرسند: چطور زندگی میکنی؟ می گوید: مثل صابون. روز به روز لاغرتر می شوم.
مقبره
مرد پولداری برای خودش مقبره ساخت. وقتی تمام شد از معمارش پرسید: این مقبره چه چیزی کم دارد؟ معمار می گوید: وجود شریف شما !!!
پسر شیطون
صاحب باغ: پسر شیطون چرا رفتی بالای درخت زردآلو؟ الان به بابات میگویم . پسر : بابام بالای درخت آلبالو است.
کسی گفت: خدا رحمت کند خواجه حافظ شیرازی را که در شاهنامه فرموده است:
سعدیا مرد نکونام نمیرد هرگز تو نیکی می کن ودر دجله انداز
نیوتن
معلم از شاگرد پرسید: چرا نیوتن از افتادن سیب تعجب کرد؟ شاگرد پس از جند لحظه مکث گفت : آقا چون زیر درخت گلابی نشسته بود!!!
چرا روی رودخانه پل می زنند؟
معلم: چرا روی رودخانه پل می زنند؟ شاگرد : برای اینکه وقتی باران می آید ماهی ها بروند زیرش و خیس نشوند.
حواس
اولی: ببخشید با حرف هایم سرشما را درد آوردم.
دومی: نه اختیار دارید. من حواسم جای دیگر است.
سه تا آرزو
یک روز به یک نفر می گویند: «سه تا آرزو کن.» می گوید: اول یک ماشین پژو پیدا کنم؛ بعد یک پژو دیگر پیدا کنم؛ سومین آرزویم هم این است که یک پژو پیدا کنم. می پرسند: چرا هر سه تا آرزویت یکی بود؟ می گوید: برای این که این سه تا را بفروشم و یک ماکسیما بخرم.
کلمات کلیدی: